حرفای اتاناز برای ایپایه مغرور هضمش سخت بود ایپای ازادانه بزرگ شده و خود کفا به اینجا رسیده خرید هایشان را تمام کردند و اتاناز هم برای خاطر معذب بودنش هم خریدش کم بود و هم اسان در راه برگشت ایپای کلافه به نظر می رسید و این کلافگیش از چشمان اتاناز دور نماند بعد از مکثی پرسید
صدایی ازش نشنیدم با شک گفتم: الوووو اتاناز ؟؟؟ هستی؟؟؟
ایپای چه حرف قشنگی زد ؛ درست حرف دل اتاناز را گفت امکان نداشت اتاناز با هر پسری زندگی اش را شروع کند او دختری شکست نا پذیر بود اینهمه درد نکشیده بود که اخرش به اینجا برسد فقط گفت
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم